خوش اومدین
برای استاندارد دیدن وب از مرورگر های:
"کروم"
"فایر فاکس"
استفاده کنید.
دوستانی هم که تبلت یا گوشی هوشمندشون برای وبگردی استفاده میکنن، پیشنهاد من مرورگر "Chrome" هست. توی سیستم عامل اندروید به صورت پیشفرض وجود داره، توی iOS و Windows Mobile به ترتیب باید از App Store و Store ویندوز دانلود کنید.
موفق باشید.
نمیدونم اما وضعیت عجیبه!
عجیب...!
دیگه مث قبل دنبال کسی نیستم وقتمو باهاش بگذرونم.
دیگه به قول بقیه، کمبود محبت ندارم.
دیگه دنبال این نیستم عشق رو با کسی تجربه کنم.
شاید به خاطر اتفاق های اخیره... تقصیر من نبوده! هیچوقت!
فقط احساس گناه میکنم، که بعضی ها واقعا دوسم دارن و من خنثی ام...
یه جوری، دیگه نیازی به #مکمل ندارم. خصوصا دوست!
مکمل من موزیکه، کار و درسه.
نمیدونم بزرگ شدم یا خراب شدم. اگه بزرگ شدن اینه، دیگه بسه، نمیخوام بزرگ بشم :)
هر روز چیزایی که لذت بخشن کمتر میشن. شاید اگه پول داشتم از اول، وضعیتم این نبود! نمیدونم.
آره، نمیدونم... :)
شاید کسی حرفامو اینجا نخونه ولی حس خوبیه. خالی اَم میکنه. مهم نیست!
بریم ادامش...
وقتی شب میشه،
وقتی که همه جا ساکت و تاریک میشه،
گِردی ماه از پشتِ پنجره یه قسمت اتاق رو روشن میکنه :)
گوشیمو برمیدارم و یه موزیک ملو پلی میکنم...
اونجاست که حجومِ افکار شروع میشه! (باعثِ انشتار مطلب در اینجا :)) )
شاید به نظر خیلی ها من یه آدم شاد با اندیشه مثبت باشم.
اما هرچی که باشم، منِ واقعی رو میتونی توی شب پیدا کنی :)
(شاید منِ واقعی خیلی هارو!)
فکر فکر فکر!
نه فکر آینده و نه فکر حال
نه فکر مال و نه فکرِ خواب :)
واقعا مزه ــش تلخه!
مثل سیگار... مثل الکلِ تهِ استکان :)
یک سال گذشت! (خیلی شبیه اعلامیه شد، نه؟! :)) )
سیزده نود و چهار شد سیزده نود و پنج!
فقط یه عدد جا به جا شده، اما برای ما که فقط یه عدد نبوده...
تحول و تحول، همه توی سَر
وقتی فکر میکنم 1 سال پیش چی بودم، الان چی شدم دلم میلرزه...
باید از خیلی ها تشکر کنم! باعث شدن بزرگ بشم.
اونی که بهم یاد داد دلتو به جمله هایِ اَلَکیه یکی دیگه خوش نکن.
بهم یاد داد همه خوب نیستن، تو هم برای همه خوب نباش.
خوبیاتو نگه دار واسه اونی که واست خوبی میاره...
بهم یاد داد خیلی وقت ها احساس رو کشتن، بهتره تا احساس تورو بُـکُشه :)
حالِ 2 شب، یعنی آرامِش مثل نوت های پیانو...
وقتی که نواخته میشن و احساسِ پوچی اما لذتبخش میاد سراغت...
مثل حالِ وقتی که من دارم این متن رو مینویسم :)
دوستِ عزیز، غریبه، فرقی نمیکنه باشه جرمت چی، صبح سفیده! یه دسته گل بگیر برا #خــدا ببر، چون مثل بنده هاش نیست پشتِ میز :)
هواتو داره ;)
#همین
و چه عیده خشکی... انگار هر روز که میگذره یه چیزی از این زندگی کم میشه!
وقتی امروز با دیروز فرقی نداره، فردا هم با امروز، پسفردا هم با دیروز!
به قول #فرشاد:
"فردا هم مثه امروز از بین میره..."
نمیدونم چی داره بهم میگه ادامه بده! تو قراره خوشبخت بشی... روزنه ی نورِ تــَـه دلم من رو به ادامه دادن ترغیب میکنه...
جالب اینجاست، بعضی وقت ها اتفاقایی میفته که پیش خودم میگم خوشبختیه من، توی دیروزم از بین رفت! یا بهتره بگم توی دیروزم مــُـرد :)
وقتی هیچ حسی به چیزایی که قبلا میخواستم، ندارم!
وقتی که حَرف نبود، حِس بود به جاش...
وقتی که چشم نبود، دِل بود به جاش :)
اما ای کاش... ای کاش...
وقتی که هنوز وقتی دارم حرف میزنم، اسمش یهو از دهنم در میره!
جالبه، نه؟! بدجور منو میبره توی فکر!
به خودم میگم اینقدر توی نقش فرو نرو... خودت باش!
دنبالِ قایم کردنه دردت پشتِ یکی دیگه نباش!
ولی چه فایده... در به در دنبالِ چیزی ام که برای 1 لحظه هم که شده باشه منو بیخیال بکنه...
از چیزایی که قبلا بود ولی الان نیست!
تازه دارم آدم بزرگ های بچگیم رو میفهمم و درک میکنم! که چرا دارن بعضی کار هارو انجام میدن...
به قول #ش.ن:
"وقتی تویی و بغضِ طنز، و طنزِ بغض آلود..."
امیدوارم #خـــُـدا منو ببخشه. بعضی کارایی که امروز میکنم برای اینکه دلم آروم بگیره و اما نمیگیره :)
کاش دل بستن به یک چیز نبود.
کاش وقتی که از دلبسگی هامون جدا میشدیم میشد، گزینه ی Repair رو انتخاب کرد تا ترمیم بشه.
کاش اصلا گزینه Factory Reset داشتیم تا برگردیم به حالت قبلمون...!
#همون_مشکلِ_قبلی یا #همون_مشکلِ_قلبی!
_____________
پ.ن: نمیدونم اصلا چرا دارم اینجا مینویسم! وقتی همه توی شبکه های اجتماعی هستن!
شاید بهش عادت کردم! وقتی میام مینویسم و دلم آروم میگیره... :)
شاید تنها راهِ وصل شدنِ دل به دل باشه! نمیدونم...
در کل، مواظب خودتون باشید!
ولی نباشید بهتره، تجربه بیشتر کسب میکنید :))
ولی مواظب باشید تــَـش به جایی نرید. (#سانسور شد)
خداحافظ
جای تو را زن دیگری پر کرده
زنی که من هم جای شوهرش را پر کردم ..
گله ای نیست من عادت دارم
تو هم زیاد به دلت بد راه نده
مرد تو هم روزی زنی غیر از تو را دوست می داشت
مثل تو که قبل از او دلبسته در باز کردن من بودی
حال این شهر زیاد خوب نیست
شهری که هیچ کدام از آدم ها
عشق اول هم نیستند
آن چنانی که تو
آن چنانی که من
آن چنانی که همه ی آدم ها ...!
#مثلِ_ما
🌞🌞یکسال گذشت🌝🌝
😣بعضیهادلشون شکست😢
😡بعضیها دل شکوندن👿
😍خیلیهاعاشق شدن❤
😪وخیلیهاتنها شدن💔
👴خیلیهاازبینمون رفتن🚶
👶خیلیهابینمون اومدن👪
😥گریه کردیم😭
☺وخندیدیم😊
🙏آرزودارم🙏
🍂🍁سالی که 🍂🍁
🌷که درپیش دارید 🌷
🌻آغاز روزهایی باشه🌻
🌸که آرزوشو دارید🌸
💕و به آرزوهات برسی💕
💰پول💰
🏠خونه 🏠
🚗ماشین🚗
💑عشق و همسر💑
💪سلامتی💪
🌟و هرچی تو دلته🌟
ا💛💙💜💚❤ا
پیش پیش عیدتون مبارک
شبهای پر از تشویشِ من، منو ذره ذره از ریشه کَند
صورتِ تیره از ته ریشِ من، سیگارِ بیشتر، کِدریِ لب
تموم اینها تقصیرِ من، بانو باش بذار اهلی بشم!
بیزارم از این شهرِ تموم شده، حرفایِ منن که تموم نمی شن
تو گوشاتُ فقط بسپار به من، بهت قول میدم حروم نمی شن
بذار بیوفته یه خودکار از دست، بانو باش، یه دنیا حرفم
لگدمالِ قالــیِ من، اما گرونه، می خوام فقط کنارِ تو سـرد بشه تنها استکانِ چاییِ من
چاهی که من، توشم لبریزِ تاریکیه
بانو بمون تا خالی بشم
دونه های من گل نمی دن، تموم عصرهام جمعه می شه
گوشای نااهل اونقد زیادن، کلماتم همه خورده می شن
نمونده توانِ راه رفتن ولی، بانو باشی تا قله می رم
باختم قمارم، صافم زلالم، هر چقدر باشی بازم خمارم
شعارم راهم، راهم شعارم، سوالم خاکی و خاکم سوالم
هیچ نوری رو نکردم هضمش، بانو تو باشی ماهم رو دارم
هرج و مرج و عصیانم، فریادِ زخمِ عـریانم
کشتیِ میونِ طغیانم، ناامید از انجیل و قرآنم!
گرمــیِ دستای کثیفُ نمی خوام، بانو به دستات محتاجم
چرخ می زنی چرخ می زنم، زجر می کشی زجر می برم
ساز می زنی حال می کنم، ناز می کنی ناز می خرم
موی پریشون باز می دویی، بانو منو آغاز می کنی
من غرقم توی نگات، غریقِ بی نیاز از هر نجات
تو این دنیای بی ریتم و نظمم، وزن می گیرم از خنده هات
دورترین جای زمین وایسی، بانو میام من برعکسِ باد
خودخواه ترین مردِ عالمم، برای من تو بِکر باش
همه معتاد و مستِ تَنن، برای من تو فکر باش
دخیل به هیچ گنبدی نبستم، بانو برام ذکر باش
من معتقدم به اعجازت، محکومم کن به زندانت
تا هر وقت بگی دَووم میارم، اگر بدونم زندانبان تویی
گره خوردی به تقدیرِ من، بــــانویِ زیبایِ سه حرفیِ من :)
ساده بودیم، زمینمان زدند، بلند شدیم! اما...
شخصیتی مـُرده در خاطرات، که کمی عجیب است به نظرمان.
اعتمادی که جای خود را به شــک داد;
تفکری که جای خود را به تــرس داد;
و آدمی که جای خود را به یک گــُرگ داد.
گــرگ؟! شاید گرگی که رام شده است اما به دست خودش!
دیگر تــَـن به شکار نمیدهد...!
فقط میخواد آرام و تنها زندگی کند... و این عاقبت و سرنوشت ماست.
هرچند تــلــخ... اما عبرت آموز! هم برای خود و هم برای دیگران.
به قول شاملو، "آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد که عمرشان کوتاه است.
بس که هرکی از راه میرسد، یا ازشان سوء استفاده میکند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن یادشان میدهد!
آدمهای ساده رو دوست دارم، بوی ناب آدم را میدهند."